10 افسانه رایج مدیریتی
منبع:راسخون
به زعم "رابرت هلر" اولین افسانهی مدیریت این است که "مدیریت وجود دارد" و دومین افسانه این است که "موفقیت برابر است با مهارت"، در این مقاله به دنبال آن هستیم تا دریابیم کدامیک از افسانههای مدیریتی هلر حقیقت دارند و میخواهیم خط باریکی به عنوان مرز بین افسانهها و حقیقتهای مدیریتی ترسیم نماییم.
مدیریت هنر جذاب سازی مشکلات و ارائهی راه حلهای سازنده است، به نحوی که همهی افراد را برای مشارکت در کارها و مقابله با مشکلات برانگیزاند(پل هاوکن).
مدیریت عبارت است از بکارگیری اثربخش و کارای منابع در دسترس برای حل مشکلات و دستیابی به اهداف تعیین شده، مراحل تعریف کننده مدیریت عبارتند از: برنامهریزی، سازماندهی، استخدام، رهبری و کنترل.
حقایقی درمورد مدیران و مدیریت
1- در زمان استخدام یک مدیر مهمترین ویژگی که مدنظر است "استعداد" همراه با تجربه، پشتکار و شایستگی میباشد.2- در زمان تعیین اهداف، این خروجی مورد انتظار است که تعریف میشود و نه استراتژیهای مورد انتظار.
3- در زمان انگیزش کارکنان، این نقاط قوت آنهاست که مد نظر قرار میگیرند و نه نقاط ضعف آنها.
4- مدیریت ارتقای کارکنان مشمول تغییر پست سازمانی آنها به پستی بالاتر محسوب میشود.
اکنون که حقایق مدیریتی را بیان نمودیم، به بیان برخی از افسانههای مدیریتی میپردازیم.
1- فرمولی برای موفقیت
افسانه: یک فرمول مدیریتی معین وجود دراد که زمانی که آن فرمول اجرایی شود، موفقیت تضمین میگردد.حقیقت: هیچ فرمول معینی برای موفقیت وجود ندارد بلکه هر سازمانی پارامترهای خاص خود و به تبع آن روشهای خاصی برای دستیابی به موفقیت دارد.
یک افسانه مدیریتی وجود دارد که معتقد است، یک فرمول معین موفقیت وجود دارد که تعریف میکند سازمان باید چگونه مدیریت شود، این درست نیست، پارامترهای هر معادله متفاوت است و تاکتیکهای مدیرتی باید بر اساس این پارامترها تغییر کرده و اصلاح شوند. این به معنی حداکثرسازی پتانسیلهای موجود میباشد که به طور خودکار به مدیریت اثربخش نیروی کار به عنوان یک تیم کمک مینماید.
2- پیروی از استراتژی
افسانه: برای مدیریت موفق یک عملیات باید از یک سری مراحل و استراتژیهای معین پیروی کرد.حقیقت: توانایی عکس العمل به شکل بداهه، نیاز امروزه است.
اگر یک استراتژی کاری برای یک سازمان مفید واقع شود این بدان معنی نیست که همان استراتژی میتواند مشکلات سازمان دیگری را هم حل کند. باید دانست که همانطور که افراد درگیر در کار در سازمانهای مختلف متفاوتند، روشهای عمل هم به موازات آن تغییر میکند. مدیریت یک فعالیت مبتنی بر سطوح است و لذا لازم است نسبت به سناریوها، مباحث، افراد و مشکلات هر سطح، از تنوع لازم برخوردار باشد.
3- دستیابی به اهداف سطوح مختلف= دستیابی به اهداف سازمان
افسانه: اگر اهداف روزانه، هفتگی، ماهانه و سالانه در سطوح سازمانی به خوبی اهداف مدیریتی محقق گردند، سازمان به اهداف اصلی خود میرسد.حقیقت: دستیابی به اعداد و ارقام تعیین شده، شاید در جهت دستیابی به اهداف سازمان باشد ولی ممکن است هدف اساسی سازمان در رقابت بین این اعداد و ارقام فراموش شود.
ارزیابی عملکردهای سازمانی تنها بر اساس میزان تحقق اعداد و ارقام مورد نظر، نشانی از یک مدیریت ناکارآمد دارد. مهمترین راه ارزیابی میزان موفقیت هر سازمانی، بررسی و پیگیری تحقق اهداف اساسی آن سازمان است. اگر تحقق اعداد و ارقام تعیین شده، سازمان را قدم به قدم به اهداف اصلی آن نزدیک کند، بسیار خوب و مناسب است اما اگر هیچ کمکی به تحقق آن هدف اصلی نکند، بهترین راه بررسی میزان ناکارآمدی، اعداد و ارقام تعریف شده است.
4- برخورد یکسان با همه
افسانه: تنها راه مدیریت کارکنان، برخورد برابر با همه آنهاست.حقیقت: نکته اساسی برخورد منصفانه و نه یکسان با کارکنان میباشد.
نکته اصلی در اینجا برخورد منصفانه و نه مساوی با افراد است، واضح است که کارمندان با عملکرد عالی برای انگیزش نیازمند پاداشی هستند که سزاوار آن هستند و در مقابل کارکنان متوسط و زیر حد متوسط هم باید در اندازه خود برای بهبود انگیزه داده شوند. انصاف نباید با پارتی بازی و تبعیض تداخل پیدا کند. پارتیبازی در محل کار مانع مدیریت مؤثر گشته و منجر به بالارفتن میزان مشکلات و مسائل اخلاقی ناخواسته در سازمان میشود.
5- تفویض اختیار کمتر= بالارفتن کیفیت خروجی
افسانه: مدیران برای دستیابی به نتایج کامل و بی عیب و نقص، تفویض اختیار را محدود میکنند.حقیقت: آنها امور را به دیگران محول میکنند برای دستیابی به نتایج بی عیب و نقص.
یک سازمان برای انجام امور خود افراد را استخدام میکند. با وجود اینکه مدیر برای دستیابی به نتایجی بی عیب و نقص تلاش میکند اما این امر به تنهایی امکان پذیر نمیباشد. موفقیت در هر ماموریت، علی الخصوص زمانی که یک تیم درگیر آن است به شکل عظیمی نیازمند یک کار تیمی میباشد. کارکنان استخدام میشود چراکه به عنوان افرادی مناسب با آن پست سازمانی تشخیص داده میشوند و از آنها انتظار میرود که تمام تلاش خود را برای دستیابی به اهداف فردی و سازمانی مبذول دارند. مدیریت باید به کارکنان خود اعتماد کرده و امور را به آنها محول کند تا بدین شکل از همه پتانسیلهای موجود در جهت دستیابی به نتایجی کامل و بی عیب و نقص، استفاده نماید.
6- استقلال عمل= توانمندسازی
افسانه: یک کارمند زمانی بهترین عملکرد را از خود نشان میدهد که به او اجازه داده شود که به شکل مستقل و بدون دخالت مدیریت، کار کند.حقیقت: یک کارمند زمانی بهترین عملکرد را از خود نشان میدهد که به او اجازه داده شود که به شکل مستقل اما با دریافت راهنماییهای مؤثر کار کند.
نکته اینجاست که کارمند مستقل باشد اما به شکلی ظریف، کنترل و دخالت بیش از حد عملکرد کاری و نهایتأ خروجی سازمانی را به خطر میاندازد. کارکنان باید اجازه داشته باشند تا از سطح معقولی از استقلال عمل برخوردار باشند. مدیریت اثربخش را میتوان با طراحی یک تیم کاری و آگاه نمودن آنها از انتظاراتی که از آنها وجود دارد، تمرین کرد در کنار آنها می تواند از مکانیزمهای بازخورد و ارزیابی عملکرد برای راهنمایی آنها استفاده کرد و همچنان به آنها اجازه داد تا با ارائهی راه حلهای جدید برای دستیابی به اهداف سازمانی در کار خود پیشرفت کنند.
7- ارتباطات > اطلاعات
افسانه: بکارگیری دانش و دانستههای فردی،راه رسیدن شما به اهداف رویاییتان نمیباشد، بلکه این روابط اجتماعی و ارتباطات است که باید گسترش پیدا کنند.حقیقت: بدون دانش و اطلاعات فردی در مورد حوزهی کاری، ارتباطات و روابط اجتماعی به هدر میرود.
یک سازمان افراد را بر اساس دانش و دانستههای آنها پیرامون حوزهی کاری، استخدام میکند، زمان و پول، منابع ضروری یک سازمان هستند که نباید با استخدام یک فرد ناآگاه و بی اطلاع از نقشی که به او داده شده و تنها به صرف معرفی یک فرد آشنا، به هدر روند. از طرفی بسیار دور از انصاف است که از نظر کارکنان سازمان ارتقا یافتن در سازمان به خاطر سخت کوشی و تلاش فرد نیست بلکه این ارتباطات است که نقشی تعیین کننده در ارتقای کارکنان دارد.
8- سفر دشوار و مقصدی شیرین
افسانه: مسیر رسیدن به سطوح مدیریتی بسیار دشوار است ولی زمانی که شما به آن سطح برسید، زندگی شیرین میشود.حقیقت: پیچیدگی، مشقت و سختی، مدیریت همه چیز هست جز راحتی.
البته که مدیریت یک پست بسیار زیبا است ولی پیچیدگیها و مشکلات حفظ این سمت بسیار زیاد و غیر قابل تخمینزدن است. کارکنان تنها موظف به انجام امور کاری مربوط به سطح سازمانی خود میباشند اما مدیر با همه سطوح سازمانی سروکار دارد که این به پیچیدگی و دشواری شغل مدیر میافزاید.
9- پل مدیریت- رهبری
افسانه: مدیریت و رهبری دو چیز کاملا متفاوتند.حقیقت: یک مرز بسیار باریکی بین مدیریت و رهبری یک تیم وجود دارد.
درست است که مدیریت و رهبری با شاخصههای متفاوتی تعریف میشوند اما این یک حقیقت است که مدیریت اثربخش بدون مهارتهای رهبری مناسب امکانپذیر نمیباشد. یک رهبر خوب فردی است که یک تیم را در شرایط بحرانی به خوبی هدایت کند، به عبارت دیگر، رهبر منابع موجود را برای دستیابی به اهداف سازمانی، مدیریت میکند، در مقابل یک مدیر خوب تیم خود را با راهنماییها، جهتدهی و مشاورهای اثربخش خود، رهبری میکند.
10- مدیریت= برنامهریزی صرف
افسانه: تمامی آنچه مدیریت باید انجام دهد برنامه ریزی برای استراتژیها، روشهای کار و اهداف است.حقیقت: مدیریت چیزی فراتر از برنامه ریزی ست، بلکه به معنای اطمینان از اجرای عملیات همانگونه که مورد نظر بوده و دستیابی به همه اهداف مورد نظر میباشد.
بزرگترین تصور غلط هر کارمند یا مدیری این است که وقتی شما به پست مدیریت میرسید دیگر نیازی نیست هیچ کاری انجام دهید. مدیریت در سطوح مختلف بسیار امر مشکل و پیچیده ایست. این مدیر است که باید استراتژیها و برنامههای لازم برای رسیدن به اهداف را تعیین کند، این مدیر است که باید برنامه( ب )را ارائه کند اگر کارکنان در اجرای برنامه( الف ) ناموفق بودهاند. همهی اینها نشانگر آن است که مدیریت پستی بسیار مشکل و پیچیده است و تنها یک بازی بچهگانه نیست.
سایر افسانههای مدیریتی:
1- مدیر همیشه باید در دسترس باشد.
2- مدیر باید توانایی انجام همه کارهایی که کارکنانش توان انجام آنها را دارند، داشته باشد.
3- مدیران دارای مدرک MBA بهترین مدیران هستند.
4- مدیر بزرگ مدیری است که مشکلات بزرگی دارد.
5- مدیر باید باهوشتر از اعضای تیمش باشد.
6- مدیر بودن یعنی پول در آوردن بیشتر از سایر اعضای تیم.
7- مدیریت یک علم است.
8- مشوقهای بهتر منجر به عملکرد بهتر و در نهایت نتایج بهتر میشوند.
9- زمان در اختیار مدیر برای مدیریت کافی نیست.
10- مسئولیت ابتدایی مدیر،افراد نیستند بلکه پروژه، محصول،سازمان و بازده میباشد.
متن منابع
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}